بنام انکه جان را فکرت آموخت
بلبلی خون دلی خورد وگلی حاصلکرد بادغیرت به صدش خارپریشان دل کرد
طوطیی رابه خیال شکری دلخوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قرة العین من آنمیوهءدلیادش باد که چه آسان بشدوکارمرامشکل کرد
ساربان بار من افتاد خدارا مددی که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی ونم چشم مرا خارمدار چرخ فیروزه طربخانه ازاین کهگل کرد
آه و فریاد که ازچشم حسود مه چرخ در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ وفوت شد امکان حافظ چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد