به نام خداوند جان آفرین
باز آی ودل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته رامحرم اسرارنهان باش
زان باده که درمیکده عشق فروشند مارادوسه ساغربده وگورمضان باش
درخرقه چوآتش زدی ای عارف سالک جهدی کن وسرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتابه توام دل نگران است گومی رسم اینک بسلامت نگران باش
خون شددلم ازحسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهرونشان باش
تابردلش ازغصه غباری ننشیند ای سیل سرشک ازعقب نامه روان باش
حافظ که هوس مکندش جام جهان بین گو درنظرآصف جمشید مکان باش