خوشا روزی که گرم جنگ بودیم میان رنگ ها بی رنگ بودیم
دل هرکس شهادت را طلب داشت حدیث عشق و مستی را به لب داشت
خوشا تنهایی شبهای سنگر که دل بود و تمنا بود و دلبر
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است جان برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان این شهر محاصره در خشکسالی است