به نام خدای شهیدان
او ابر مردی ز شهر درد بود در صف آ زاد مردان مرد بود
گفت با خود ای زغفلت پا به گل ای زپیش فاطمه فردا خجل
تا مجالی هست فکر چاره کن دفتر جرم وگنه را پاره پاره کن
با تبسم گفت پیر می فروش باده غیرت بگیر از ما بنوش
تو از اول حر ما بودی بیا راه گم کردی کجا بودی بیا
سلام و درود بر حر ابن ریاحی